reza99

خدمات مشاوره خانواده و روانشناسي

چگونه خود را تعريف ميكنيم؟

۲۶ بازديد
وقتي باورهاي خاصي نسبت به خود و ارتباطات خود با ديگران و جهان داريد و هويت خود را بر اساس آنها، تعريف و تعيين مي‌كنيد؛ براي اينكه چطور باشيد و چگونه زندگي كنيد نيز قوانيني وضع خواهيد كرد. اين قوانين و راهبردها، باعث مي‌شوند جهان را قابل پيش‌بيني تصور كنيد و اين از رنج شما ظاهراً كم مي‌كند اما آسيب‌هاي فراواني به همراه دارد.

به فرض، اگر شما خودتان را فردي بي‌ارزش تصور كرده باشيد؛ اطراف خود حصاري دفاعي مي‌كشيد تا كسي به شما نزديك نشود! هميشه احساس تهديد و ناامني داريد و فكر مي‌كنيد همه با شما مشكل دارند! راهبرد شما دفاع مطلق يا حمله قبل از تهديد است!

هيچ وقت اجازه نده كسي به تو نزديك شود! به آدمهاي غريبه، اعتماد نكن! هميشه تا احساس ناامني كردي فاصله بگير! اگر در خدمت ديگران نباشي آنها تو را ترك مي‌كنند! تو بي‌ارزش هستي مگر اينكه خودت نباشي! بايد هميشه بدون اشتباه عمل كني وگرنه ديگران تو را نالايق مي‌دانند! در مورد احساساتت با كسي صحبت نكن و از هيچ كس درخواست كمك نكن!

اگر دقت كنيد قوانين بالا، حاصل باورهاي مطلق و شرطي شده‌اي هستند كه در تمام ديدگاهها، رفتارها و روابط شما در زندگي تاثير دارند. وقتي دچار باورهايي مطلق باشيد؛ ذهن شما جايي براي پذيرش اطلاعات جديد و متفاوت با باورهاي قبلي نخواهد داشت.‌ اطلاعات متناقض را انكار مي‌كند و شواهد مخالف را ناديده مي‌گيرد.

هدف من در اين مطلب اين نيست كه باورهايتان را حذف كنيد يا به سمت مثبت يا منفي ببريد. بلكه از شما مي‌خواهم آگاه به اين باورها باشيد و درستي و واقعيت آنها را زير سوال ببريد تا به باورهايي انعطاف پذير و واقع بينانه برسيد.

آيا شما تمام تجارب زندگي و تمام اطلاعات و شواهد متفاوت زندگي را براي تاييد باورهايتان در نظر گرفته‌ايد؟ آيا برداشت‌هاي خود از تجارب و وقايع زندگي را مورد سوال قرار داده‌ايد؟ آيا برداشت‌هاي شما يك‌سويه نبوده است؟ چقدر باورهايتان را مورد آزمايش قرار داده‌ايد و به آنها شك كرده‌ايد؟

 
اصالت چيست؟

اصالت يعني هموني كه هستي باشي. به آنچه واقعاً هستي گوش كني و بر اساس باورها و ارزش هاي خودت تصميم بگيري. اصالت در واقع يعني ابنكه عيمقاً هر آنچه هستي رو بپذيري و بهش افتخار كني.
اصالت نداشتن يعني چه؟
از طرف ديگر اصيل نبودن يعني اينكه چيزهاي بيروني رو بر ارزش ها، نيازها و روياهاي خودت اولويت قرار بدي. وقتي بي اصالت ميشيم يعني داريم مهم ترين بخش هاي خودمون رو به حراج ميگذاريم.
بجاي اينكه براساس باورها، ارزش ها و سبك زندگي شخصي خودمون تصميم بگيريم؛ بر اساس پول، توجه، شهرت و يا پذيرشي كه از ديگران بدست مياريم تصميم ميگيريم.....تو منحصر به فرد و ارزشمند هستي و نياز به تائيد هيچ كسي نداري.......
 
من آن موجم كه آرامش ندارم
به آساني سر سازش ندارم
هميشه در گريز و در گذارم
نمي مانم به يكجا بي قرارم
سفر يعني من و گستاخي من
هميشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل و ناديده ديدن
به پرسش هاي بي پاسخ رسيدن
من از تبار دريا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهايي حصار بي حصارم
ساحل حصار من نيست
پايان كار من نيست
همدرد و يار من نيست
كسي كه يار من نيست در انتظار من نيست
صداي زنده بودن در خروشم
به ساحل چون مي يايم خموشم
به هنگامي كه دنيا فكر ما نيست
براي مرگ هم در خانه جا نيست
اگر خاموش بشينم روا نيست
دل از دريا بريدن كار ما نيست
من از تبار دريا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهايي حصار بي حصارم

لطفا مطلبمشاوره خانواده چيست؟را بخوانيد.

منبع: وبلاگ مطالب روانشناسي

چگونه از تله باورهاي خود رها شويم؟

۳۰ بازديد

اگر پدر و مادر شما در كودكي چيزهايي كه نياز بوده به شما نداده‌اند يا مشكلاتي در ارتباط با آنها داشته‌ايد كه به شما آسيب‌هايي رسيده است؛ منتظر و طلبكار نباشيد كه كسي پيدا شود و اين خود شما كه وارد نقش قرباني شده است را نجات بدهد‌ و تمام خلاءهاي عاطفي شما را پر كند!

اولا اين توقع و طلبكاري از ديگران، نشان مي‌دهد شما اين خود آسيب ديده‌ي اكنون را درك نكرده و نپذيرفته‌ايد و مي‌خواهيد كسي، خودي كه الان‌ وجود ندارد را به شما بازگرداند!

دوماً چيزي كه شما نمي‌توانيد در خود‌ پرورش دهيد و به خودتان بدهيد چگونه مي‌خواهيد از ديگران بگيريد؛ به طوري كه آن را باور نيز داشته باشيد؟! پس بهتر است ابتدا اين خود را در همين زمان و مكاني كه هستيد بپذيريد و به صلح برسيد و سپس در جهت شفاي آن قدم برداريد.

البته منظور من اين نيست كه از ديگران، حمايت عاطفي‌ درخواست نكنيم اما مشكل ما از‌ جايي شروع مي‌شود كه از مشكلات و آسيب‌هاي كودكي،‌ براي خود و ديگران، داستان قرباني ساخته‌ايم و از همه توقع داريم و طلبكار هستيم كه به ما چيزهايي بدهند كه در كودكي احتياج داشته‌ايم و اكنون نداريم و يا نيستيم!

وقتي از كودكي آسيب‌هايي ديده باشيد و در اثر اين آسيب‌ها باورهايي منفي و مخرب نسبت به خودتان، ديگران و دنيا در شما شكل گرفته است؛ اگر شما را غرق محبت كنند و يا به شما توصيه كنند مثبت باش؛ حال دروني شما خوب نمي‌شود!

چون وقتي افكار مثبت واقع‌بينانه ما در تناقض با عقايد و باورهاي منفي ما قرار بگيرند؛ براي ما بي‌ارزش و بي تاثير خواهند شد و مغز ما فقط آن چيزهايي كه از كودكي باور كرده و حقيقت مي‌پندارد را مي‌پذيرد و باقي موارد را ناچيز مي‌داند يا انكار مي‌كند! باورهاي منفي لايه زيرين افكار ما هستند و ما آنها را قطعي و حقيقت مطلق مي‌پنداريم و ما افكار و فرضيه‌هاي ذهني خود را بر اساس آنها پايه ريزي مي‌كنيم. تا باورها تغيير نكنند افكار و ارزيابي‌هاي ما تغيير نمي‌كنند.

 

اگر در كودكي از چيزي يا محبتي يا محروم شديم يا پدر مادر در توانشان نبوده كه انتظاري رو كه داشته ايم برآورده كنند يا در برخي مراحل از زندگي انتظاراتي از نزديكان داريم كه برآورده نمي‌شود دليل اين نيست كه آنان مجبور بوده اند و يا بايد تمام انتظارات ما را برآورده مي‌كردند و يا آنان بدهكار بودند ، به مرور زمان انسان خود درك ميكند در مسايل مادي احتمالا در توان طرف مقابل نبوده و در مسايل عاطفي هم درك مي‌كنيم كه يا اشكال از خودمان بوده و شايسته آن محبتي نبوده ايم كه انتظارش را داشته ايم يا طرف مقابل شايسته ابراز محبت به ما نبوده و يا رابطه اي كه باعث به وجود آمدن چنين توقعي از ريشه اشتباه بوده كه حتي انتظار محبت هم داشته باشيم و نيز احتمال آن هست كه مسايل روزمره و پيچيدگي هاي زندگي باعث شده كه از اين نياز غافل شوند يا غافل بشويم.

 
البته  مثلا بعضيا اعتقاد دارند اينكه تو يك رابطه عاطفي توقع حمايت،علاقه،احترام و...غيره داشته باشيم اشتباهه؟به فرض كه منه نوعي اين موارد رو در كودكي دريافت نكردم و هرگز حس قرباني ندارم اتفاقا خودم رو دوست دارم و براي خودم ارزش قائلم حالا اگر از طرفم بخوام كمي بيشتر از حد معمول سريعا يه پلي بك به گذشته و چسبوندنِ انگِ عقده و گفتنِ اين حرف كه ديگران نبايد عقده هاي تورو برطرف كنن!به نظر من اين درخواست طبيعيه،حتي كمي بيشترش هم طبيعيه و ربطي به گذشته نداره انسان ذاتا و فرطتا دوست داره دوست داشته بشه و دوست بداره

براي تغيير باورها، مطالعه كتابهاي زير را پيشنهاد مي‌دهم لطفا مطلبمشاوره خانواده چيست؟را بخوانيد.

منبع: وبلاگ مشاوره روان درماني

چگونه از شر تعارضات ذهني خود رها شويم؟

۲۲ بازديد

فرد سيگاري وقتي نمي‌تواند سيگار را ترك كند؛ براي اينكه از رنج تعارضات ذهني خلاص شود؛ توجيه مي‌كند كه سيگار باعث مي‌شود اعصابم آرام شود؛ براي كاهش وزن خوب است و باعث تمركز بيشتر مي‌شود!

وقتي دچار باورهاي خاصي باشيد‌ و در زندگي شما اتفاقاتي متناقض با باورهايتان، رخ بدهد؛ شما يا كمتر متوجه تناقض‌ها مي‌شويد و يا هر تناقض و اختلافي را توجيه مي‌كنيد تا دچار رنج تعارض و‌ ناهماهنگي در باورهايتان نشويد!

به همين خاطر، فردي كه خود را هميشه شكست خورده مي‌پندارد؛ شكست يا اشتباه در كارها، برايش عادي به نظر مي‌رسد! يا زني كه خود را دوست نداشتني و بي‌ارزش مي‌پندارد؛ از بي‌توجهي مردان، احساس تعارض نمي‌كند؛ پس چنين روابطي را عادي مي‌پندارد! كلاهبرداراني كه سر ديگران كلاه مي‌گذارند احساس تعارض و ناهماهنگي نمي‌كنند!

ما بر اساس باورها و تصاوير ذهني كه از خود داريم رفتار مي‌كنيم. هر اتفاقي هم براي ما مي‌افتد آن را توجيه مي‌كنيم تا دچار ناهماهنگي شناختي نشويم. حتي اگر اتفاقاتي كه افتاده است مثبت باشند؛ اما ما فردي با عزت‌نفس ضعيف و باورهاي منفي باشيم؛ باز هم اين تعارض، به ما احساس رنج مي‌دهد چون باورهاي ما مورد تهديد قرار گرفته است! در اين شرايط، دست به توجيه، انكار و... مي‌زنيم! و باز هيچ تغييري در رفتار ما انجام نمي‌شود!

ما مي‌خواهيم سريعاً هيجانات منفي و رنج‌هاي ناشي از تعارضات در آنچه باور كرده‌ايم با آنچه واقعيت دارد يا اتفاق افتاده است را كاهش دهيم پس دست به توجيه و توجه انتخابي مي‌زنيم! به همين خاطر هر چقدر موفقيت‌ها و قابليتهاي برخي اشخاص را به آنها يادآوري كنيم باز جز شكست، نقص و بدبختي چيزي نمي‌بينند و مي‌گويند اينها استثنا يا شانسي بوده است يا چيز مهمي نيستند!

ما بايستي ذهني باز و پرسشگر داشته باشيم؛ به استقبال تفاوتها برويم و به باورهايمان شك كنيم؛ نگاه نقادانه داشته باشيم و از تعارضات و تناقضات ذهنمان فرار نكنيم؛ رنج ناهماهنگي را بپذيريم و سركوب نكنيم و تحمل ابهام را داشته باشيم. اين تعارضات ذهني، ممكن است براي ما رنج به همراه داشته باشند اما باعث مي‌شوند كه ما با واقعيت‌ها روبرو شويم و افكار، باورها و رفتار خود را بر اساس واقعيت‌ها تغيير دهيم.
تعارضات ذهني؛پافشاري روي باورهاي خاص و اتفاقات متناقص با آن باعث توجيه ما ميشود.پاسخ به هيجانات منفي و رنج با توجيه????????????????ذهن باز و پرسشگر داشته باشيم لطفا مطلبمشاوره خانواده چيست؟را بخوانيد.

منبع: وبلاگ مشاوره روانشناسي

شواهد باورهاي منفي ما منطقي هستند؟

۲۱ بازديد
براي اينكه يك باور منفي و غيرمعقولانه را تغيير دهيد؛ لازم است واقعيت داشتن آن را در ذهن خود زير سوال ببريد يا به شواهد مخالف آن توجه كنيد؛ زيرا شما سخت به باورهايتان به عنوان واقعيت مطلق، باور داريد! بنابراين لازم است شواهدي را پيدا كنيد كه نشان مي‌دهند باورهاي شما واقعيت ندارند يا تنها واقعيت موجود نيستند!

اينگونه ذهن شما از تعميم و مبالغه‌ي منفي‌نگرانه رهايي پيدا مي‌كند. مثل يك محقق يا بازپرس عمل كنيد كه مي‌خواهد درستي يا نادرستي يك باور را بدون اينكه به آن وابسته باشد؛ بر اساس مدارك و شواهد روشن و منطقي، مورد تحقيق يا آزمايش قرار دهد.

اگر مثلا رنج خودتان را بدترين رنج بشري مي‌پنداريد از خود بپرسيد: آيا واقعا هيچ كس نبوده كه اوضاع بدتري داشته است؟ اگر با خوردن يك كيك شكلاتي، كل روز احساس گناه داريد كه چرا رژيم خود را رعايت نكرده‌ايد؛ با بررسي كالري آن كيك شكلاتي، ممكن است به اين نتيجه برسيد كه فقط كمي بيشتر از رژيم غذايي مصرف كرده‌ايد!

احساس مثبتي كه با اين روش، به شما دست مي‌دهد واقع‌بينانه‌تر و پايدارتر از اين هست كه شما فقط فكر مثبت سطحي و غيرواقع بينانه داشته باشيد؛ مثلا بي‌توجه به رويدادها و واقعيت‌هاي منفي زندگي‌اتان، هر روز فقط با خود تكرار كنيد: همه چيز عالي است و حال من عالي‌تر..!

در اين روش يا شواهد تاييد كننده در زندگي شما وجود ندارد يا به شواهد مخالف آن توجه نكرده‌ و از آنها اجتناب كرده‌ايد! اما اگر شما واقعا تنها با گفتن جملات مثبت، تمام واقعيتهاي زندگي را هم در افكار، رفتار و انتخاب‌هايتان در نظر گرفته‌ايد؛ با همين روش ادامه دهيد!

 

زن و شوهر دارن با هم تلويزيون نگاه ميكنن كه تلفن آقا زنگ ميزنه، يه خانومه‌س كه در مورد مسائل كاري مشورت ميخواد. شوهر محترم مشغول صحبت ميشه. ميخنده، شوخي ميكنه، از واژه هايي مثل جانم و عزيز و اينها هم استفاده ميكنه. با فرض اينكه اين زن و شوهر كه خيلي هم امروزي ان در مورد اين تماس‌ها و گفتگو ها كه كه كاري ان و چه و چه قبلا كلي با هم صحبت كردن و مثلا قضيه رو با هم حل كردن. بايد بگم حل شدن اين قضيه فرض محاله. محال.
توجه كنيد. ناخودآگاه ما در مورد يه سري مسائل اصلا قول و قرار و شوخي سرش نميشه.
طبق اين مثالي كه زدم: شوهر داره از قلبش، از ذخيره شوخي، خنده و محبتش براي يه خانوم ديگه خرج ميكنه و ناچار حتي يه كوچولو از سهم خانومش كم ميذاره.
و خانوم خواسته و ناخواسته اذيت ميشه از وقت گذاشتن و شوخي كردن همسرش با يه خانوم ديگه.
اگر توو اين مثال جاي زن و شوهر رو هم عوض كنيم بازم نتيجه همينه.
به مرور و با تكرار اين موارد زن و شوهر به خودشون ميان و ميبينن كلي فاصله بينشون افتاده و از هم سرد شدن.
حواسمون باشه با دلايل و ژستاي مختلف اين مسائل رو براي خودمون عادي جلوه نديم.
مراقب نهال عشقي كه روز اول كاشتيم باشيم. تا نخشكه.
ارادتمند و آرزومند خوشبختي شما لطفا مطلب
مشاوره خانواده چيست؟را بخوانيد.

منبع:وبلاگ مشاوره خانواده

 

چگونه زندگي شاد تري داشته باشيم؟

۱۷ بازديد

غالباً علت بيچارگي ما خودمان هستيم! ما در طلب چيزها و آدم‌ها هستيم، اگر چه در اعماق قلب خود مي‌دانيم كه اينها نمي‌توانند ما را خشنود سازند! تصور مي‌كنيم كه اگر شغل خاصي به دست آوريم يا به موفقيت‌هاي ويژه‌اي دست پيدا كنيم؛ تمام مشكلاتمان حل مي‌شود اما ناگهان در مي‌يابيم كه چيزهايي كه ما با چنين شور و شوقي خواهان آنها هستيم؛ چندان هم شگفت‌انگيز نيستند!

لحظه‌اي كه چيزي را به دست مي‌آوريم، نگراني براي از دست دادن آن را آغاز مي‌كنيم! بخش اعظم رنج ما از احساس ايجاد مانع براي خودمان نشأت مي‌گيرد. وقتي در ساعات اوليه صبح از خواب بر مي‌خيزيم از اين دنده به آن دنده مي‌شويم و مي‌پرسيم چرا هيچ كس مرا درك نمي كند؟ چرا نمي‌توانم چيزي را داشته باشم كه فلاني داراي آن است؟

ما انرژي زيادي صرف غصه خوردن در مورد تصوير و موقعيت خود مي‌كنيم و هميشه گوش به زنگ هر چيزي هستيم كه مقام و عزت نفس ما را تهديد مي‌كند! چنان در خصوص ارائه تصويري پسنديده از خويش نگرانيم كه عذرخواهي از صميم قلب را دشوار مي‌يابيم و غالباً تاكيد مي‌كنيم كه طرف مقابل نيز بر خطاست! نتيجه تمام اين خود مشغولي‌ها اين است كه نه تنها خويشتن را به رنج مي‌افكنيم بلكه باعث رنج ديگران نيز مي‌شويم!
‏ ‏
‏به جاي آنكه به خاطر خودخواهي و تنگ نظري مزمن، به خود دشنام دهيم؛ بهتر است با ملايمت اين واقعيت را بپذيريم كه علت چنين رفتارهايي، مغز قديمي ماست! مغزي كه براي بقا مناسب بود و فقط ناظر به خود من بود. بدون اين خودمشغولي بي‌رحمانه، گونه‌ي ما بقا نمي‌يافت، اما اگر به آن اجازه دهيم كه بر زندگي ما مستولي شود، سيه روز خواهيم بود و تمام تلاش خود را به كار مي‌گيريم تا خود و ديگران را ناخشنود سازيم!
.
.
اين مطلب، برگرفته از كتاب از دلِ تو تا دلِ من است كه به موضوع #شفقت_ورزي از نگاه فلسفي مي‌پردازد. دوستان، هر كتابي كه در اين وبلاگ، معرفي مي‌كنم؛ ممكن است مطالعه آن، براي همه كارايي نداشته باشد و كتاب هم قرار نيست شما را تغيير بدهد! اما تا مي‌توانيد بهتر است مطالعات متعدد داشته باشيد تا ذهن شما در معرض افكار متفاوت قرار بگيرد و بتوانيد ادراك خود را تغيير دهيد.

اين ويدئو راببينيد:مشاوره قبل از ازدواج
 

هويت ما به چه مسائلي گره ميخورد؟

۲۱ بازديد

من... هستم! هر فكري كه اينگونه بيان شود يا شبيه اين جمله كه چيزي را به خودتان نسبت مي‌دهيد؛ چون با هويت شما گره مي‌خورد جزيي از شما مي‌شود! كافي‌ست منفي هم باشد! مثلا من شكست خورده هستم! من آدم بدي هستم! من نالايق هستم! شايد فكر كنيد اين فقط يك فكر است كه اينطور بيان شده!

اتفاقا آنچه شما بيان مي‌كنيد نشان مي‌دهد چگونه در مورد خود فكر مي‌كنيد و چه باوري نسبت به خود داريد؟! افكار شما واقعيت زندگي شما را مي‌سازند. شما به آنها بسيار اهميت مي‌دهيد و آنها را جدي مي‌گيريد‌. افكار شما منشاء انتخاب‌ها و تصميم‌هاي شما هستند و شما بر اساس آنها زندگي مي‌كنيد و داستان مي‌سازيد!

اما چه كنيم!؟ با اين افكار اگر منفي هستند بجنگيم؟ از آنها فرار كنيم؟ يا از آنها بترسيم؟ خير! چيزهايي كه وجود دارند را بايد به رسميت بشناسيم حتي اگر درست و خوب بودن آنها را تاييد نمي‌كنيم! زيرا بايد پذيرفت افكار منفي و ناراحت كننده در همه ما وجود دارند و هر چه جلوي آنها را به زور بگيريم يا انكار كنيم قدرت تخريب آنها بيشتر مي‌شود! قدم اول مي‌تواند آگاهي و خودآگاهي نسبت به آنها و تاثيري كه بر احساسات و رفتار ما مي‌گذارند باشد. براي اين كار مي‌توانيد مدتي افكار و احساساتتان را ثبت كنيد.

نكته بعدي اين است كه خودتان را افكارتان جدا و متمايز كنيد. مثلا به جاي من احمق هستم؛ بگوييد من رفتار احمقانه‌اي داشتم! به جاي من آدم بدي هستم؛ بگوييد من فكر مي‌كنم خوب عمل نكردم! به جاي من نالايق هستم؛ بگوييد من الان فكر مي‌كنم لايق اين شرايط نيستم! به جاي من شكست خورده هستم؛ بگوييد افكار من مي‌گويد كه من شكست مي‌خورم!

هر كلمه و جملاتي كه بتواند بين هويت شما و افكار منفي‌اتان فاصله بيندازد مفيد است. اين تكنيك جداسازي را براي بيان نقصهايتان نيز مي‌توانيد استفاده كنيد.‌ در اين روش، شما از افكارتان فاصله مي‌گيريد و مانند يك مشاهده‌گر به آنها توجه مي‌كنيد نه يك قضاوت‌گر و آنها را جزيي از هويت خود نمي‌دانيد! آنها را لزوما باور نمي‌كنيد و به آنها بيش از حد اهميت نمي‌دهيد.

هميشه بگو، من باارزش،متفاوت، منحصربه فرد و بي همتا هستم. من خودم را دوست دارم و خودم را همانطور كه هستم مي پذيرم، حتي اگر ديگران نخواهند.......................براي افزايش عزت نفس خود اين كارها را انجام دهيد.........دفتر خاطرات؛ اينكه بخواهيد افكار منفي را درون مغزتان نگه داريد فقط باعث مي شود كه اين افكار در ذهنتان بزرگ تر شوند. اما نوشتن شان كمك ميكند تا متوجه شويد جنبه هاي خوبي هم داريد و بايد به آنها توجه بيشتري كنيد. براي تمرين ميتوانيد در كنار هر ويژگي بدي كه مي نويسيد يكي از ويژگي هاي خوبتان را نام ببريد.
از حمايت ديگران بهره بگيريد؛  اطرافتان را پر از آدم هايي كنيد كه نقاط قوت شما را مي بينند و تقويتشان مي كنند نه نقاط ضعفتان را. اين امر نه تنها احساس خيلي خوبي به شما مي دهد بلكه كمك مي كند تا مثبت انديش تر شويد.
به خودتان برسيد؛ خودتان را لوس كنيد! حتي اگر فكر مي كنيد لياقتش را نداريد به خودتان برسيد و براي خودتان وقت بگذاريد زيرا درست همين زمان ها بيشتر از هميشه به آن نياز داريد.
به دنبال علايق تان برويد؛ اگر شما عزت نفس پاييني داريد و داريد اين مقاله را مي خوانيد حتما با خودتان مي گوييد: ولي من اصلا نمي دونم به چي علاقه دارم كه بخوام دنبالشون برم! اين شرايط اصلا دور از انتظار نيست. تنها نياز است كمي به خودتان زمان بدهيد و توانايي ها و سرگرمي هايتان را بررسي كنيد تا ببينيد علاقه اصلي تان كجاست.
از شكست نترسيد؛ افرادي كه عزت نفس پاييني دارند عموما خودشان را قضاوت مي كنند و فكر مي كنند هميشه شكست خواهند خورد. نميخواهم بگويم كه هيچكش شكست نميخورد، تنها چيزي كه از شما ميخواهم اين است كه نگاهتان به شكست را عوض كنيد و به اين جمله كليشه اي كه شكست بخشي از موفقيت است ايمان داشته باشيد.
اين ويدئو راببينيد:مشاوره ازدواج 
 

چگونه به خودآگاهي برسيم؟

۲۳ بازديد

براي ما بسيار جذاب است كه خود را در قالب جمله‌ي «من...هستم» تعريف كنيم! اما چقدر اين تعريف ما، بدون تناقض، واقع‌بينانه، قابل استدلال معتبر، قابل صدق در تمام شرايط و يا شامل تمام وجود ماست؟!

قبل از اينكه، دنبال خودشناسي باشيد؛ به دنبال خودآگاهي و خودكاوي باشيد. اينكه پي ببريد من اكنون و هر لحظه، چه افكار و احساساتي دارم؟ ريشه و منشاء افكار و احساسات، عقايد و رفتار من چه هست؟ من تحت تاثير چه كنش‌ها و واكنش‌هايي هستم؟ مغز من چه كاركردهايي دارد و چگونه جهان را درك مي‌كند؟ من چه جهان‌بيني و فلسفه‌اي براي زندگي دارم؟

اما تصور افراد از خودشناسي، معمولا اين است كه به يك تصورات و پيش‌فرض‌هايي از خودشان برسند و همان را در تمام رفتارها و انتخاب‌هايشان در نظر بگيرند! مصداق جمله من هميني‌ام كه هستم! اما عموما اين شناخت‌ها برگرفته از قضاوت‌ها و تصورات ذهني، آرزوها و توهمات، تفكرات قالبي و خطاهاي شناختي است و آدمي نمي‌تواند بگويد من مطلقاً اين چنين هستم و خود را در تعريفي جامع و مانع بگنجاند!

در نهايت، افرادي كه برايشان خيلي جالب است، بگويند من اين چنين و آن چنان هستم، به دامان فال و پيش‌گويي، ماه تولد و طالع‌بيني و... كشيده مي‌شوند و در افراد ديگر هم، تنها به دنبال تشابهات خود مي‌گردند و اگر هم نباشد، هر طور شده شبيه سازي ذهني و تخيل مي‌كنند و اهميت نمي‌دهند كه در واقع، چقدر ديگران با آنها تفاوت و اختلاف دارند و دردسرها از همين جا شروع مي‌شود..!

براي اينكه عزت نفس بالا داشته باشيد به شما پيشنهاداتي داريم :
براي از بين بردن عزت نفس پايين با خودتان به گونه اي مثبت صحبت كنيد،مانند يك دوست، يك حامي. با خود مهربان باشيد و به خودتان سخت نگيريد . خودتان را وقتي اشتباهي ميكنيد، ببخشيد و ويژگي هاي مثبتتان را ناديده نگيريد.
هرگاه با خود به صورت انتقادگرايانه صحبت ميكنيد يك لحظه مكث كرده و تمام ويژگي هاي خوبتان را به خود يادآور شويد. ميتوانيد از نظر دوستانتان را در مورد خودتان بپرسيد. مطمئن باشيد حرفهايي مثبت تر از آنچه فكرش را ميكنيد خواهيد شنيد.
براي از بين بردن عزت نفس پايين دست از مقايسه خود با ديگران برداريد. بپذيريد هركس زندگي خود را دارد و به تنهايي ارزشمند است . خودتان را همانگونه كه هستيد بپذيريد.
براي از بين بردن عزت نفس پايين نگراني در مورد آينده نداشته باشيد چراكه هيچكس كنترلي بر آن ندارد. بر اكنون تمركزكنيد.
ورزش كنيد . اين ميتواند اولين قدم به نشانه اينكه شما خودتان را دوست داريد باشد.
قاطع باشيد – نيازها ، خواسته ها ، احساسات ، اعتقادات و عقايد خود را با روشي مستقيم و صادقانه به ديگران بگوييد.
تمام اين فعاليت ها را روزانه انجام دهيد و به خودتان فرصت دهيد تا به عادت روزانه شما تبديل شود.

اين ويدئو راببينيد: مشاوره ازدواج
 

از كجا بفهميم داريم اشتباه فكر ميكنيم؟

۲۱ بازديد
باورهاي ما محكوم به شكستند. زيرا زندگي از دستورات ما پيروي نمي‌كند. ممكن است اين مسئله بيش از توان ما به نظر برسد اما اينطور نيست؛ زندگي بيش از توان باورهاي ماست و هر روز آنها را خرد مي‌كند؛ البته اگر خوش شانس باشيم!

با خرد شدن باورهايمان، به اشتباه تصور مي‌كنيم ماييم كه فرو مي‌پاشيم، اما در واقع تخيلات ما كه خود را ذات و جوهر ما وانمود مي‌كردند ناپديد مي‌شوند.

و هيچ‌كس بهتر از كودكي كه برخلاف اميدهاي ما رفتار مي‌كند، نمي‌تواند توهمات ما را در هم بشكند. مادري از پسرش در برابر آزار پدر محافظت نكرده بود. بعدها پسر از مادرش به اين بهانه كه او مقصر اصلي مشكلاتش است، باج خواهي مي‌كرد و آنقدر به او فشار مي‌آورد كه تسليم مي‌شد!

بعد از اينكه به آن مادر نشان دادم چطور پسرش از او باج‌ مي‌گيرد و چگونه او تقلا مي‌كند كه بخشش پسرش را بخرد و چگونه سعي او براي خريدن صلح، به جنگ بيشتر منجر مي‌شود؛ او گفت: اين داره منو ميكشه! به او گفتم: اين داره توهمات تو رو مي‌كشه نه خود تو‌‌ رو!

او لب هايش را جمع كرد و با گريه گفت: ولي من نمي‌خوام روابطمون آسيب ببينه! به او‌ گفتم: چطوري ميتوني به چيزي كه وجود نداره آسيب برسوني!؟ او با پسري خيالي كه مي‌خواست داشته باشد ارتباط داشت نه با پسر واقعي‌اش! اما مي‌خواست پسرش با خود او رابطه داشته باشد؛ نه با تصويري كه از مادرش براي خود ساخته بود!

پسرش تصوير يك شيطان صفت را از مادرش مي‌ديد كه سزاوار مجازات است نه خود مادرش را... مادر نيز مي‌ترسيد رابطه خوبي كه در آرزويش بود، آسيب ببيند؛ در حالي كه چنين رابطه‌اي سالها بود وجود نداشت.

با رها كردن توهمات خود، مي‌توانيم با حقيقتي كه از آن وحشت داشتيم زندگي كنيم. وقتي آن زن از انتظار براي داشتن پسري كه مي‌خواست دست كشيد؛ ديگر سعي نكرد عشق او را بخرد و در عوض، عاشق پسر واقعي‌اش شد. باج‌گيري به آخر رسيده بود.

شما وابستگي به چه باورها و توهماتي را كنار گذاشتيد تا توانستيد با واقعيت روبرو شويد؟

دروغ‌هايي كه به خود مي‌گوييم
جان فرد ريكسون

نظرات :
 
خانومه درد دل ميكنه كه: مرد پيدا نميشه
همه نَرن به خدا
قبل از اينكه در اين مورد صحبت كنم بايد بگم: باور دارم اين جمله كه 《آدم خوب و بد نداريم》 از مزخرف‌ترين حرفهاي تاريخه. آدم ميتونه از حيوون پايينتر و از فرشته ها بالاتر باشه
(در ضمن حيووني كه حيوون بودن رو انتخاب نكرده، خيلي شرف داره به انساني كه حيوون بودن رو انتخاب كرده)
.
اما يه حقيقتي رو بايد اعتراف كنيم:
امروز تعداد آقايوني كه مرد نيستن و فقط نَرن و همينطور تعداد زن هايي كه خانوم نيستن و فقط ماده‌ن، خيلي زياد شده.
.
اما سوال مهم اينه كه كِي يه مرد تبديل به يه نَر ميشه و كِي يه زن تبديل به يه ماده؟
جواب من اينه: وقتي كه قبل از انسان بودنشون اولويت رو به جنسيتشون ميدن و اشتياق انسانيتشون رو به ميل جنسي‌شون ميفروشن.
.
خيلي از خانومها ازم ميپرسن كه چرا با هر كي ارتباط داشتيم نامرد بوده؟ و ديگه مرد وجود نداره
سوال خيلي مهمتر:
نر ها سراغ كي ميرن؟
جواب مهم:
سراغ ماده، يا بهتر بگم كسي كه خواسته يا ناخواسته داره خودش رو يه ماده نشون ميده.
.
وقتي به عنوان يه خانوم كه دلت محبت ميخواد، خودت رو در دسترس قرار ميدي، ظاهر زنانه‌ت رو به نمايش ميذاري و به هر طريق جنسيتت رو فرياد ميكني، هيچوقت يه مرد سراغت نمياد. و تا دلت بخواد نر‌ها براي نزديك شدن بهت برنامه ميريزن...(تاكيد ميكنم حتي اگر خيلي خانوم باشي ولي رفتارت تو رو يه ماده معرفي كنه)
.
و اگر ميخواي بدوني نر‌ها با ماده‌ها چطور رفتار ميكنن، يه كم مطالعه كن(توو پست دستمال كاغذي كمي در موردش گفتم)
.
همينطور پسري كه خودش رو نَر نشون بده، ماده ها ميان سراغش
.
و كاش ميشد با كلمات توضيح داد كه لذت انساني چقدر عميق و پايداره...
همين...
اين ويدئو راببينيد: مشاوره ازدواج
 

چگونه با تلخي هاي زندگي خود كنار بياييم؟

۱۸ بازديد

احساسات منفي مانند اضطراب، خشم، غم، افسردگي و... نشانه‌هاي هشدار هستند اما اگر شما با روشهاي مقابله‌اي مثل انكار، اجتناب و سركوب جلوي آنها را بگيريد و آنها را خاموش كنيد؛ ديگر به ريشه‌هاي اصلي آنها نمي‌رسيد!

بايد ابتدا احساسات خود را در زمان حال، مشاهده كنيد و بدون قضاوت بپذيريد تا دست شما را بگيرند و به ريشه‌هاي افكار، خاطرات، تجربيات و واقعيت‌هاي در پس خود برسانند.

وقتي واقعيت، مطابق خواسته و ميل ما نيست و مي‌خواهيم از احساسات منفي اجتناب كنيم؛ ما به دامان خيال، خرافات، اميد واهي و افكار مثبت غيرواقع‌بينانه پناه مي‌بريم تا شايد حقايق به شكل آنچه مي‌خواهيم در بيايد! به خودمان دروغ مي‌گوييم و با توجيه و فريبكاري ذهني، واقعيت را دور مي‌زنيم.

ممكن است به دامان اعتياد، مصرف الكل، مواد روانگردان، قرص، رابطه‌هاي متعدد، روابط جنسي بي‌بند و بار و... كشيده شويم تا باعث شود واقعيت‌ها و مسائل را نبينيم!

اما تغيير ما زماني شروع مي‌شود كه از انتظار اينكه حقايق زندگي تغيير كنند دست برداريم! اگر به هر بحراني، عميق نگاه كنيم؛ باعث رشد ما مي‌شود چون دفاع‌هاي ذهني ما را در هم مي‌شكند اما اگر آن را نپذيريم و رد كنيم؛ به رشد نمي‌رسيم و از سد آن عبور نمي‌كنيم!

اگر دست از انكار، اجتناب و‌ مقاومت برداريم؛ احساسات ما سخن مي‌گويند؛ توهمات كنار مي‌روند و ما با شخصيت حقيقي خودمان روبرو مي‌شويم. ممكن است بگوييد من پذيرفتم اما باز نتيجه‌اي جز افسردگي، اضطراب و خشم براي من نداشته است! پذيرش، نه تسليم..! پذيرش واقعي باعث تسلط شما بر احساسات مي‌شود.

البته قرار نيست در مسير تغيير، هيچ احساس بدي را تجربه نكنيم اما گاهي ما چنان در لايه‌هاي دفاعي ذهن فرو رفته‌ايم كه براي پذيرش هيجانات منفي، روبرو شدن با واقعيت و شكستن لايه‌هاي مقاومت ذهن، لازم است تحت روان درماني قرار بگيريم.

 
نظرات:
 

اينكه در مواقع خاص حمايت لازم رو از كسانيكه بايد حمايتم ميكردند دريافت نكردم و اين باعث شد بيشتر ب خودم متكي بشم وبيشتر تلاش كنم براي حل مسائلم????

 

اينكه دوست داشتن اجباري نيس و باعث شد از هيچكس توقع نداشته باشم(بجز همسرم????) خب هر كي از من خوشش بياد و از وقت گذاشتن با من لذت ميبره خودش بهم نزديك ميشه.دوم اينكه پذيرفتم همه عيب هايي داريم و از عيب هاي ديگران ناراحت نميشم.سوم وجود احساست بد، دلتنگي، خشم و غيره رو پذيرفتم و از اين احساسات ناراحت نيستم و ميپذيرم جزيي از زندگي هستن.بقيه ش يادم نمياد????

ما همه انسانها به حكم انسان بودنمان اشتباه پذيريم، هم من و هم ديگران و دوم اينكه من مسوول صد درصد زندگيمم و سوم‌ هر رفتار ديگران با من نتيجه ي افكار، اعمال شخص من با خودم و ديگرانه.

اين ويدئو راببينيد: مشاوره ازدواج
 

چگونه عواقب كار خود را بپذيريم؟

۲۲ بازديد

۱- قبل از اينكه با خود كلنجار بروم كه واقعيت را چگونه بايد بپذيرم؛ اول بايد به اين نكته توجه كنم كه اصلا واقعيت به عنوان آنچه اكنون هست؛ چيست و چگونه من آن را درك كرده‌ام؟ واقعيت آنچه لزوما من فكر مي‌‌كنم، اعتقاد دارم و دوست دارم كه بايد باشد، نيست!

مثلا اينكه شما سالها تلاش كنيد يك آدم ناسالم كه به شما آسيب مي‌زند را عاشق خود كنيد با اين توقع و برداشت كه چون من او را دوست دارم پس مهم نيست واقعا او چگونه است و با من چه مي‌كند؛ كاري واقع‌بينانه و بر اساس واقعيت نيست!

۲- پس من ابتدا بايد آگاه به برداشت خود از واقعيت باشم و متوجه باشم برداشت شخصي من از واقعيت، لزوما خود واقعيت نيست و بين اين دو، فاصله قائل شوم. بايد خطاهاي شناختي افكارم را پيدا كنم و آگاه از مكانيزم‌هاي دفاعي روانم باشم. اگر من آگاه از توقعات، برداشت‌هاي غيرمنطقي و ارزشگذاريهاي خوب و بد ذهن‌ خود نباشم؛ اصلا واقعيت براي من آن چيزي نيست كه واقعا هست!

پس باعث مي‌شود توانايي‌ها و داشته‌هاي من در مسير خواسته‌هاي من نباشند! كارهايي انجام مي‌دهم كه من را به آنچه مي‌خواهم نمي‌رساند! باور ندارم آنچه را مي‌خواهم مي‌توانم بدست آورم! چيزي را مي‌خواهم كه نمي‌توانم داشته باشم! با مسائل زيادي روبرو مي‌شوم كه نمي‌خواهم!

۳- من اگر واقعيتي را مي‌پذيرم بايد بخواهم و بتوانم تبعات منطقي رفتارم را نيز در برابر آن واقعيت بر عهده بگيرم. اما اگر من واقعيت را بدون پذيرش پيامد انتخاب‌ها و تصميماتم بخواهم در واقع آن واقعيت را نيز نپذيرفته‌ام! عدم پذيرش پيامدها يعني اينكه من نمي‌خواهم مسئوليت ‌پذير باشم.

۴- اگر مي‌خواهم واقعيتي را كه اكنون هست و من مسئول آن هستم را بپذيرم مي‌بايستي خود را نسبت به مشكلات گذشته، قرباني ندانم حتي اگر خودم در به وجود آمدن آنها نقشي نداشته‌ام! زيرا آن وقت از پذيرش واقعيت امروز و مسئوليت پذيري، سر باز مي‌زنم و دنبال مقصر در مشكلات گذشته مي‌گردم! تقصير، مبتني بر گذشته و مسئوليت، مبتني بر حال است. شما با مسئوليت پذيري در امروز، از تكرار خطاها يا رفتارهاي غلط در آينده جلوگيري مي‌كنيد.

 من مواردي را ديدم كه گفته شد من بد اخلاقي يا مشكلات رفتاري ديگري را پذيرفتم! براي اينكه شما واقعيتي را بپذيريد بايد ابتدا هر آنچه كه هست؛ با شدت، ميزان و كيفيتي كه دارد به صورت شفاف ببينيد كه بعد بتوانيد آن را بپذيريد. زيرا پذيرش يك واقعيت، بدون پذيرش تبعات و هزينه‌هاي آن معنا ندارد!

اينكه شما قدرت تحمل و سازگاري داشته باشيد كه در يك شرايط سخت قرار بگيريد و تاب بياوريد خوب است؛ اما برخي از پذيرش‌ها و سازگاري‌هاي ما، همراه با استفاده از مكانيزم‌هاي دفاعي فراوان است تا ما رنج واقعيت را نبينيم يا كمتر حس كنيم اما آسيب‌هاي خودش را به ما مي‌زند!

بنابراين ممكن است شما بسياري از رنج‌ها و آسيب‌هاي ديگري را اصلا به خاطر نياوريد و آنها از بخش هوشيار ذهن خود رانده باشيد يا واقعيت را انكار و در برابر هر چه مخالف با باورهايتان رخ مي‌دهد مقاومت كنيد و يا براي آنها دلايلي غيرواقعي بسازد تا خود را تسكين دهيد! مثلا آسيب‌هاي ديگري به خودتان را نشانه عشق او قلمداد كنيد يا بگوييد چون دوستش دارم هر بلايي سرم بيايد تحمل مي‌كنم!

مادري كه ادعا مي‌كند خودش را با انبوه مشكلات بچه‌ها سازگار كرده است؛ وقتي كمي بررسي مي‌كنيم متوجه مي‌شويم كه او هميشه در حال استفاده از مكانيزم سركوب است تا نسبت به مشكلات بچه‌ها عصباني نباشد و پشت رفتارهاي او هيجان‌هاي ابراز نشده‌اي مثل خشم وجود دارد.

پس اينكه من چه واقعيتي را با چه تبعاتي مي‌پذيرم و اصلأ چقدر براي آن، آمادگي و توانايي دارم بسيار مهم است. پذيرش واقعيت، بايستي آگاهانه و از روي اجبار، ناداني و ناتواني نباشد. مشاهده شفاف واقعيت، بدون استفاده از مكانيزم‌هاي دفاعي انكار، سركوب و... باعث مي‌شود كه من خودم را آماده و توانمند كنم، آموزش ببينم و مسئوليت تصميم و انتخاب خودم را بر عهده بگيرم.

وقتي با كمك درمانگر از حضور دفاع‌هاي رواني ناآگاهانه خود، آگاه مي‌شويد تازه متوجه واقعيت با تمام رنج و تلخي آن مي‌شويد! آن وقت تصميم با شماست كه چه انتخابي داشته باشيد.

نظرات

وقتي تمام زندگيت دستخوش تله هايي هست كه ديگران بهت تحميل كردن چطور ميشه خودتو قانع كني كه مسئولش خودتي؟وقتي رشته هرچيزي رو ميگيري ميرسي به كم كاري يكي ديگه چطور خودتو گول بزني؟هرچقدر مسئوليت پذير باشي و منطقي يه بن بست هايي تو ذهنت هست كه يا بايد به خودت دروغ بگي كه خودم كردم چون ميدوني خودت نكردي و پلتفرم ايجاد شده توسط ديگران هدايتت كرده به اون انتخاب يا اينكه خودتو سركوب كني و به خودت بگي بپذير .يه واقعيت هايي هست كه قابل انكار نيست من با مظلوم نمايي وقرباني دونستن مخالفم ولي مسئوليت پذيري كه باعث كتمان واقعيت و حس بد هم بشه بعيده قابليت تغيير مثبت رو داشته باشه.

 
يكي از اشكالات قاتون جذب هم همينه كه كمك نميكنه آدم راه درست رو انتخاب كنه و كمك نميكنه آدم خطاي شناختيشو كشف كنه و فقط ميگه هدفي كه بهر شكل انتخاب كردي رو تصوير سازي كن و پيش برو، مثلا من ترس اجتماعي دارم و بخوام برم باشگاه تا ورزيده بشم يا با افراد خاصي كه كنارشون حس قدرت كنم دوست بشم!!!