مثلا دنبال تفسيرهاي مثبت، منطقي و متفاوتتري از زندگي و رويدادهاي آن باشيد. چرا فكر ميكنيد فقط يك تفسير براي يك اتقاق وجود دارد؟ مثلا اگر شخصي، شما را ترك كرده؛ چرا فكر ميكنيد همه شما را رها ميكنند؟ آيا با اين افكارتان به نتايج سودمند و ارزشمندي در زندگي ميرسيد؟
خودتان را يك انتخابگر فعال در روابط بدانيد؛ نه يك تسليم شدهي منفعل! منتظر نباشيد تا تلهي شما، برايتان آدمهاي مشابهاي را انتخاب كند و بعد شما تفسير كنيد كه همه من را ترك ميكنند يا هيچكس من را دوست ندارد يا همه ميخواهند به من آسيب بزنند!
آگاه باشيد كه تحت چه شرايطي، روابط خود را انتخاب ميكنيد و با چه توجيهاتي، به روابط خود ادامه ميدهيد. مثلا وقتي تله نقص و شرم داريد در روابطي ميمانيد كه شما را تحقير ميكنند و حتي عشق را برابر با كنترل و فشار، تفسير ميكنيد! پس باور و رفتار شما در خدمت تله عمل كرده و به تداوم آن كمك ميكند.
از شما ميخواهم كه با جديت تمام با تله خود وارد بحث و جدل شويد! اصلا تصور كنيد تله خود را ميخواهيد در محكمه ذهنتان، محاكمه كنيد. چه دلايل و شواهدي، عليه او ميآوريد!؟ ممكن است حتي صدايتان را بلند و خشم خود را بر سر او خالي كنيد! بهتر است تله را از خودتان جدا تصور كنيد تا بهتر اثرات آن را بر خودتان بررسي كنيد.سوالات قبل ازدواج
به اين توجه كنيد كه تا حالا تجارب شما چگونه در جهت تاييد تلههاي شما بودهاند و اگر چنين نبود چه تغييراتي در زندگي شما رخ ميداد؟ احتمالا اين روابط مخرب را نداشتيد! يا رشته مورد علاقهاتان را ادامه ميداديد! يا كار چالشيتري انتخاب ميكرديد! تلهها، انتخابهاي شما را در زمينه روابط، شغل، ازدواج و... تحت تاثير قرار ميدهند و در مقابل، انتخابهاي منفي نيز تلههاي شما را تقويت ميكنند.
آيا كساني كه انتخاب ميكنيم يا عاشق ميشويم؛ انتخاب و خواسته بخش سالم ما هستند يا بخش ناسالم ما..!؟ اول به اين سوال فكر كنيد.
اگر در كودكي پدر و مادري داشته باشيم كه با ما بد رفتاري كرده باشند و ما دچار تله هايي شده باشيم؛ الان بيشتر احتمال دارد كه در ازدواج نيز افرادي را انتخاب كنيم كه با ما بد رفتار كنند يا ممكن است بيشتر جذب چنين افرادي شويم!
يا اگر ما را در كودكي زياد كنترل كردهاند الان هم يا ما كاملاً تحت كنترل ديگران در ميآييم يا ديگران را كنترل ميكنيم! يا كسي كه در كودكي آزار جنسي ديده است؛ الان هم درگير روابط جنسي متعدد با ديگران ميشود!
ما آگاهانه يا ناآگاهانه در مسير تاييد و تداوم تلهها زندگي ميكنيم. حتي تركيب هيجاني و جنسي كه در ما نسبت به ديگران فعال ميشود برگرفته از تله ماست. مثلا كسي كه طرحواره نقص/ شرم دارد؛ نسبت به كسي كه حس ميكند قدرت، هيجان و زيبايي دارد جذب ميشود! يا كسي كه طرحواره رهاشدگي يا محروميت هيجاني دارد؛ بيشتر جذب يك رابطه عاطفي بيتعهد و ناپايدار يا سرد و بيعاطفه ميشود!
پس عاشق شدن، ممكن است نشانه فعال شدن تلههاي ما باشد! زيرا كساني كه تلههاي ما را فعال ميكنند براي ما آشناتر و جذابتر هستند و حتي ما تعاريف و باورهايي از عشق داريم كه مطابق با تلههاست! در اثر تلهها، براي ما دنيايي در در كودكي ساخته ميشود كه در بزرگسالي، جز آن، دنياي ديگر يا واقعيت ديگري را نميبينيم! ما تمايل داريم كه رنجها و موقعيتهاي رنج آور كودكي را تكرار كنيم و با آدمهاي مشابه روبرو شويم؛ البته نه آگاهانه
تله ها باعث ميشوند كه ما در دام تكرار شرايط كودكي بيفتيم! آنها به ما ميگويند چه احساسي نسبت به خودت داشته باش و چه ديدگاهي نسبت به خود، ديگران و جهان..! تلهها به ما آسيب ميزنند اما چون تنها باورهاي آشنايي هستند كه ما داريم؛ پشت آنها احساس امنيت داريم! زيرا باعث ميشوند رنج واقعيت را تحمل نكنيم و با پيشبيني پذيري زندگي كنيم.
مثل يك سناريويي كه از قبل در ذهن ما طراحي شده است و به ما ميگويد با چه كساني در ارتباط خواهيم بود؟ با چه كسي ازدواج ميكنيم و چه كاره ميشويم! براي بهبود و تغيير تلهها ابتدا بايستي نسبت به آنها بينش پيدا كنيم كه كجاها بر ما تاثير داشته و دارند و چگونه و در چه موقعيتها و روابطي فعال ميشوند. اين گام اول درمان است.
برخي راههاي تداوم و تكرار تلهها در ما
۱- خطاهاي شناختي: تفسيرهاي منفي و غيرواقعبينانهاي هستند كه توسط آنها رويدادها و واقعيتها را تفسير ميكنيد. كسي كه تله خاصي دارد اطلاعات و رويدادها را به گونهاي تفسير ميكند تا تلههاي او تاييد شوند. خطاهاي شناختي باعث ميشوند اطلاعات همسو با تلهها تقويت و اطلاعات مغاير با تلهها انكار يا ناديده گرفته شوند.
اگر متوجه شدهايد دچار چه تلههايي هستيد بايد بررسي كنيد در وقت موقعيتها و رويدادهاي منفي، چه افكار و برداشتهايي داريد؟ خطاهاي شناختي موجود در افكار شما چه هستند؟ هر بار كه خطاهاي شناختي خود را پيدا و افكار و برداشتهاي خود را منطقي و انعطافپذير كنيد؛ تلههاي شما هم بيشتر به خودآگاه آمده و تحت كنترل در ميآيند. برخي از خطاهاي شناختي را در استوري ميآورم.
۲- الگوهاي خودآسيبرسان: رفتارهايي هستند كه شما را درگير موقعيتها و روابطي ميكنند كه تلههاي شما تكرار و تقويت ميشوند. مثلا كسي كه تله رهاشدگي دارد با آدمهايي وارد رابطه ميشود كه او را ترك ميكنند يا هميشه به او خيانت ميكنند يا اصلا متاهل هستند! يا كسي كه تله محروميت هيجاني دارد به آدمهاي سرد، دل ميبندد. يا كسي كه تله بياعتمادي/ بدرفتاري دارد درگير روابط آسيب زننده ميشود.
آگاه باشيد كه الگوهاي تكراري شما در روابط چيست؟ بيشتر با چه نوع آدمهايي ارتباط برقرار ميكنيد؟ آيا آدمهاي امن، سالم و مورد اعتمادي را انتخاب ميكنيد؟ نگوييد همه مردها يا زنها بد شدهاند؛ پس من ديگر وارد رابطه با هيچكس نميشوم! يا هيچكس من را دوست ندارد! يا همه ميخواهند از من سواستفاده كنند! اين عبارات، خودشان باورهاي ناشي از تلههاست! به جاي اين، نقش خود را در اين روابط پيدا كنيد
۳- پاسخهاي مقابلهاي: افراد ممكن است در برابر تلهها بصورت عادت، سه واكنش ناسازگارانه نشان دهند كه همين واكنشها، بيشتر تلههاي آنها را تقويت ميكنند.الف- جنگ (جبران افراطي) ب- فرار (اجتناب) ج- تسليم يا ميخكوب شدن. افراد ممكن است يك پاسخ خاص را بيشتر انجام يا در مقاطعي چند پاسخ مختلف را انجام دهند كه در واقع سبك مقابلهاي آنها محسوب ميشود.
مثلا كسي كه تله بياعتمادي/بدرفتاري دارد ممكن است از برقراري هر رابطه عاطفي، اجتناب كند اما همان فرد اگر در رابطهاي آسيب زا باشد ممكن است برعكس خود را تسليم نگه دارد! يا كسي كه تله رهاشدگي دارد به روابطي كه فقط او را ترك ميكنند عادت ميكند! اما پاسخهاي سازگارانه بر اساس پذيرش واقعيت و مسئوليت و تعهد به تغيير انجام ميشود