مثلا بگويد تو هم فعلا باش تا من از همسرم يا پارتنرم جدا شوم! يا من تو را بيشتر از او دوست دارم! يا بگويد من اصلا با او رابطه جنسي ندارم؛ ما طلاق عاطفي گرفتيم! يا اينكه من بخاطر بچههايم تحملش ميكنم! يا مدت زيادي به شما وعده ميدهد و شما را در اميدواري نگه ميدارد! گاهي با اينكه از ابتدا ميدانيد رابطه پايداري نيست اما باز دل ميبنديد و تازه متوقع و ناراحت هستيد چرا او كم است يا هميشه نيست!
راستي چرا شما اصلا مجذوب افرادي ميشويد كه كاملا در دسترس شما يا متعهد به رابطه نيستند و هر چند وقت يكبار شما را طرد ميكنند!؟ چرا در دسترس نبودن برايتان جذابتر است؟ احتمالا در كودكي توسط پدر يا مادر طرد شده يا يكي از آنها را از دست دادهايد يا طلاق گرفتهاند يا آنها رابطه بيثباتي از جهت عاطفي با شما داشتهاند پس شما طبق الگوي #تله رها_شدگي همچنان اين روابط را تكرار ميكنيد چون برايتان آشناترند!
شايد هم احساس ارزشمندي نداريد و به دليل #تله نقص_و_شرم فكر ميكنيد لايق رابطه بهتري نيستيد! گاهي هم فكر ميكنيد اگر نزديكتر شوم ممكن است آسيب بخورم و ترس از صميمت داريد و به دليل #تله بياعتمادي_و_بدرفتاري نسبت به ارتباط با ديگران بياعتماد هستيد!
طرفتان علاوه بر اينكه بايد با كسي در ارتباط عاطفي نباشد؛ بايد آثار شكستهاي عاطفي قبلي را نيز با خود به رابطه حمل نكرده باشد! در هر رابطهاي اگر اصولي نداشته باشيد يا ارزشهاي خود را بخاطر ديگران زمين بگذاريد؛ ديگران به خودشان اجازه ميدهند خواستههاي خود را به شما ديكته كنند و از شما مانند وسيلهاي براي ارضا نيازهايشان استفاده كنند و بعد شما را رها و وسيله بهتري انتخاب كنند!
پس اول رابطه بگوييد هدف شما از رابطه و درخواست شما از طرف مقابل چيست؟ آيا هدفتان مشترك است؟ چه موانعي بر سر ارتباط وجود دارد؟ مسئوليت و تعهد دو طرف در رابطه چيست؟ قاطعانه اعلام كنيد كه شما يك ارتباط متعهدانه و در دسترس ميخواهيد. اگر براي خود ارزش قائل شويد؛ خودتان را در روابط ناپايدار وابسته نميكنيد.
به همين خاطر، شخصي كه مثلاً تله رهاشدگي دارد كافي است كه يك نفر به هر دليلي، او را ترك كند يا حتي احساس كند كه او را نميخواهد و يا فردي كه ضعف عزت نفس دارد كافي است كه يك نفر از او انتقاد كند؛ ديگر آن مورد را نشانه بد بودن يا حقير بودن خود، تفسير و توجيه ميكند و ديگر به اطلاعات و شواهدي كه اين باور منفي او را نقض ميكنند، توجه نميكند!
مثلا اگر باور شما اين باشد كه فردي شكست خورده يا به درد نخور هستيد؛ مسلماً هر اشتباه خود يا هر برخورد بد ديگران را، نشانه نالايق بودن خود تفسير ميكنيد!
وقتي الگوي جستجوي محدود در ذهن شما فعال باشد؛ از تمام جوانب متفاوت، به يك مشكل نگاه نميكنيد و به اولين اطلاعاتي كه موافق با باورهايتان رسيديد، ديگر جستجو را قطع ميكنيد و ميگوييد: ديدي گفتم كه اوضاع افتضاح است! فكر ميكردم كه كسي من را دوست ندارد! گفته بودم كه من بدبخت هستم!
اين الگوي ذهني، باعث ميشود كه در روابطي بمانيد كه تلههاي شما را فعال ميكنند و يا افكار و رفتارهايي داشته باشيد كه باعث تقويت تلههاي شما ميشوند! مثلا ميگوييد عشق يعني همين! يا كسي بهتر از اين پيدا نميشود! همه اينطور هستند! يا من بهتر از اين نميشوم! يا اين شرايط، حق من است!
البته اين نكته را دقت كنيد كه قرار نيست شما براي اينكه الگوي جستجوي محدود را در ذهن خود تغيير دهيد؛ به سمت تفكر مثبت و خوش خيالي برويد و صرفا نيمه پر ليوان را ببينيد و يا اينكه براي افكار منفي خود، دليل تراشي كنيد؛ بلكه هدف اين است كه مبالغهها و تعميم دهيها، مطلق انديشيها و تفكرات انعطاف ناپذير خود را شناسايي و كم كنيد و از تمام جوانب، به مسائل خود نگاه كنيد.
اگر بدون سوگيري تاييدي، تمام واقعيتهاي متناقض و متفاوت با باورهايمان را ببينيم بهتر ميتوانيم رشد كنيم. پس لازم است افكار و باورهاي خود را زير سوال ببريد و به جستجوي اطلاعات و شواهدي بپردازيد كه افكار منفي و مخرب شما را نقض ميكنند.
به همين خاطر بعد از اينكه آگاه شديد دچار چه طرحواره يا چه تلههايي هستيد بايد ارتباط بين مشكلات اخيرتان را با طرحوارهها پيدا كنيد و نيز دنبال شواهدي بگرديد كه بر خلاف طرحوارههاي شما باشند.
در واقع ميخواهم به اين نتيجه برسيد كه طرحوارههاي شما چيزي جدا از شما هستند؛ ذاتي شما نيستند و در دوران كودكي يا نوجواني به شما وصل شدهاند؛ اما شما آنها را به عنوان حقيقت مطلق زندگي باور كردهايد!
مثلا چون باور كردهايد كه همه شما را طرد ميكنند؛ پس روابطي كه شما در آن طرد نميشويد يا نشدهايد را اصلا نميبينيد و فقط روي نمونههايي تمركز ميكنيد كه يا اصلا خود رابطه، نامناسب و ناپايدار بوده و شما آن را انتخاب كردهايد يا خود شما آن رابطه را به سمت جدايي كشاندهايد!
يا مثلا چون باور كردهايد شما نالايق و بيارزش هستيد پس از رابطه مخربي كه شما را تحقير ميكند بيرون نميرويد! اين در حالي است كه به خاطراتي فكر نميكنيد كه اين حس در كودكي از والدين به شما رسيده است و خود شما بيارزش به دنيا نيامده و شايسته تحقير نيستيد!
از چند راه ميتوانيد براي يافتن موارد نقض طرحوارهها و زير سوال بردن آنها اقدام كنيد: الف) يافتن ارتباط بين مشكلات امروزتان با طرحوارهها و تشخيص تاثير طرحوارهها بر مشكلاتتان ب) زير سوال بردن افكار و باورهايي كه نسبت به خودتان، زندگي، روابط و مشكلاتتان داريد ج) يافتن شواهد و مداركي كه طرحوارهها يا تلههاي شما را نقض ميكنند د) يافتن خاطراتي در كودكي كه نشان ميدهد طرحوارهها از والدين يا ديگران به شما رسيدهاند و چسبيده به شما نيستند.