من... هستم! هر فكري كه اينگونه بيان شود يا شبيه اين جمله كه چيزي را به خودتان نسبت ميدهيد؛ چون با هويت شما گره ميخورد جزيي از شما ميشود! كافيست منفي هم باشد! مثلا من شكست خورده هستم! من آدم بدي هستم! من نالايق هستم! شايد فكر كنيد اين فقط يك فكر است كه اينطور بيان شده!
اتفاقا آنچه شما بيان ميكنيد نشان ميدهد چگونه در مورد خود فكر ميكنيد و چه باوري نسبت به خود داريد؟! افكار شما واقعيت زندگي شما را ميسازند. شما به آنها بسيار اهميت ميدهيد و آنها را جدي ميگيريد. افكار شما منشاء انتخابها و تصميمهاي شما هستند و شما بر اساس آنها زندگي ميكنيد و داستان ميسازيد!
اما چه كنيم!؟ با اين افكار اگر منفي هستند بجنگيم؟ از آنها فرار كنيم؟ يا از آنها بترسيم؟ خير! چيزهايي كه وجود دارند را بايد به رسميت بشناسيم حتي اگر درست و خوب بودن آنها را تاييد نميكنيم! زيرا بايد پذيرفت افكار منفي و ناراحت كننده در همه ما وجود دارند و هر چه جلوي آنها را به زور بگيريم يا انكار كنيم قدرت تخريب آنها بيشتر ميشود! قدم اول ميتواند آگاهي و خودآگاهي نسبت به آنها و تاثيري كه بر احساسات و رفتار ما ميگذارند باشد. براي اين كار ميتوانيد مدتي افكار و احساساتتان را ثبت كنيد.
نكته بعدي اين است كه خودتان را افكارتان جدا و متمايز كنيد. مثلا به جاي من احمق هستم؛ بگوييد من رفتار احمقانهاي داشتم! به جاي من آدم بدي هستم؛ بگوييد من فكر ميكنم خوب عمل نكردم! به جاي من نالايق هستم؛ بگوييد من الان فكر ميكنم لايق اين شرايط نيستم! به جاي من شكست خورده هستم؛ بگوييد افكار من ميگويد كه من شكست ميخورم!
هر كلمه و جملاتي كه بتواند بين هويت شما و افكار منفياتان فاصله بيندازد مفيد است. اين تكنيك جداسازي را براي بيان نقصهايتان نيز ميتوانيد استفاده كنيد. در اين روش، شما از افكارتان فاصله ميگيريد و مانند يك مشاهدهگر به آنها توجه ميكنيد نه يك قضاوتگر و آنها را جزيي از هويت خود نميدانيد! آنها را لزوما باور نميكنيد و به آنها بيش از حد اهميت نميدهيد.
از حمايت ديگران بهره بگيريد؛ اطرافتان را پر از آدم هايي كنيد كه نقاط قوت شما را مي بينند و تقويتشان مي كنند نه نقاط ضعفتان را. اين امر نه تنها احساس خيلي خوبي به شما مي دهد بلكه كمك مي كند تا مثبت انديش تر شويد.
به خودتان برسيد؛ خودتان را لوس كنيد! حتي اگر فكر مي كنيد لياقتش را نداريد به خودتان برسيد و براي خودتان وقت بگذاريد زيرا درست همين زمان ها بيشتر از هميشه به آن نياز داريد.
به دنبال علايق تان برويد؛ اگر شما عزت نفس پاييني داريد و داريد اين مقاله را مي خوانيد حتما با خودتان مي گوييد: ولي من اصلا نمي دونم به چي علاقه دارم كه بخوام دنبالشون برم! اين شرايط اصلا دور از انتظار نيست. تنها نياز است كمي به خودتان زمان بدهيد و توانايي ها و سرگرمي هايتان را بررسي كنيد تا ببينيد علاقه اصلي تان كجاست.
از شكست نترسيد؛ افرادي كه عزت نفس پاييني دارند عموما خودشان را قضاوت مي كنند و فكر مي كنند هميشه شكست خواهند خورد. نميخواهم بگويم كه هيچكش شكست نميخورد، تنها چيزي كه از شما ميخواهم اين است كه نگاهتان به شكست را عوض كنيد و به اين جمله كليشه اي كه شكست بخشي از موفقيت است ايمان داشته باشيد.