احساسات منفي مانند اضطراب، خشم، غم، افسردگي و... نشانههاي هشدار هستند اما اگر شما با روشهاي مقابلهاي مثل انكار، اجتناب و سركوب جلوي آنها را بگيريد و آنها را خاموش كنيد؛ ديگر به ريشههاي اصلي آنها نميرسيد!
بايد ابتدا احساسات خود را در زمان حال، مشاهده كنيد و بدون قضاوت بپذيريد تا دست شما را بگيرند و به ريشههاي افكار، خاطرات، تجربيات و واقعيتهاي در پس خود برسانند.
وقتي واقعيت، مطابق خواسته و ميل ما نيست و ميخواهيم از احساسات منفي اجتناب كنيم؛ ما به دامان خيال، خرافات، اميد واهي و افكار مثبت غيرواقعبينانه پناه ميبريم تا شايد حقايق به شكل آنچه ميخواهيم در بيايد! به خودمان دروغ ميگوييم و با توجيه و فريبكاري ذهني، واقعيت را دور ميزنيم.
ممكن است به دامان اعتياد، مصرف الكل، مواد روانگردان، قرص، رابطههاي متعدد، روابط جنسي بيبند و بار و... كشيده شويم تا باعث شود واقعيتها و مسائل را نبينيم!
اما تغيير ما زماني شروع ميشود كه از انتظار اينكه حقايق زندگي تغيير كنند دست برداريم! اگر به هر بحراني، عميق نگاه كنيم؛ باعث رشد ما ميشود چون دفاعهاي ذهني ما را در هم ميشكند اما اگر آن را نپذيريم و رد كنيم؛ به رشد نميرسيم و از سد آن عبور نميكنيم!
اگر دست از انكار، اجتناب و مقاومت برداريم؛ احساسات ما سخن ميگويند؛ توهمات كنار ميروند و ما با شخصيت حقيقي خودمان روبرو ميشويم. ممكن است بگوييد من پذيرفتم اما باز نتيجهاي جز افسردگي، اضطراب و خشم براي من نداشته است! پذيرش، نه تسليم..! پذيرش واقعي باعث تسلط شما بر احساسات ميشود.
البته قرار نيست در مسير تغيير، هيچ احساس بدي را تجربه نكنيم اما گاهي ما چنان در لايههاي دفاعي ذهن فرو رفتهايم كه براي پذيرش هيجانات منفي، روبرو شدن با واقعيت و شكستن لايههاي مقاومت ذهن، لازم است تحت روان درماني قرار بگيريم.
اينكه در مواقع خاص حمايت لازم رو از كسانيكه بايد حمايتم ميكردند دريافت نكردم و اين باعث شد بيشتر ب خودم متكي بشم وبيشتر تلاش كنم براي حل مسائلم????
اينكه دوست داشتن اجباري نيس و باعث شد از هيچكس توقع نداشته باشم(بجز همسرم????) خب هر كي از من خوشش بياد و از وقت گذاشتن با من لذت ميبره خودش بهم نزديك ميشه.دوم اينكه پذيرفتم همه عيب هايي داريم و از عيب هاي ديگران ناراحت نميشم.سوم وجود احساست بد، دلتنگي، خشم و غيره رو پذيرفتم و از اين احساسات ناراحت نيستم و ميپذيرم جزيي از زندگي هستن.بقيه ش يادم نمياد????
ما همه انسانها به حكم انسان بودنمان اشتباه پذيريم، هم من و هم ديگران و دوم اينكه من مسوول صد درصد زندگيمم و سوم هر رفتار ديگران با من نتيجه ي افكار، اعمال شخص من با خودم و ديگرانه.