هر چه واقعيت، رنجآورتر باشد؛ پذيرش آن براي ما سختتر است. چون براي ما دشوار است اعتقادات، خواستهها و احساسات خود را وارد پذيرش واقعيت نكنيم
همچنين ما از كودكي سعي ميكنيم آسيبها را با انواع مكانيزمهاي دفاعي فراموش كنيم؛ به همين خاطر شديداً مقابل پذيرش واقعيت مقاومت ميكنيم و ممكن است اصلا تجارب رنجآور را بخاطر نياوريم اما در ناخودآگاه ما وجود دارند و بيشتر آسيب ميزنند!
خانمي كه نپذيرفته با همسرش مشكل دارد ميگويد: زندگي ما را چشم زدهاند! مادري كه نپذيرفته پسرش اعتياد دارد ميگويد: من به خوبي پسرم باور دارم! مردي كه جدايي از همسرش را نپذيرفته، به مصرف الكل روي آورده است!
در اين موارد، افراد هيچ كاري براي مشكلات موجود نميكنند و اوضاع بدتر ميشود.
براي اينكه بتوانيد واقعيتها و تجارب رنجآور را راحتتر بپذيريد لازم است ارتباط فكري و احساسي خود را با آنها تغيير دهيد! چون تجربهها و واقعيتهاي دردناك را نميتوانيد عوض كنيد؛ هر چقدر خودتان را سرزنش كنيد و هر چقدر سعي كنيد به آنها فكر نكنيد!
فكر نكردن يا ناديده انگاشتن واقعيتها، به شما بيشتر آسيب ميزند! پيروزي در پذيرش است. لازم است نگاه قضاوتگراي خود را نسبت به واقعيتها و تجربهها، به سمت مشاهدهگري ببريد.
يعني به جاي اينكه افكار و برداشت خود را از واقعيت باور كنيد؛ واقعيت را تنها به همان صورتي كه هست مشاهده كنيد. اين مشاهدهگري در ذهن آگاهي يا توجه آگاهي نيز انجام ميگيرد.
افكار و قضاوتها را ممكن است نتوانيم متوقف كنيم و مشكل هم لزوماً از آنها نيست! مشكل اينجاست كه آنها را باور ميكنيم؛ با محتوا و معناي آنها ادغام ميشويم و طبق هر چه در ذهنمان ميآيد عمل ميكنيم! نتيجه ميشود واكنشها و هيجاناتي كه شتابزده از ما سر ميزند!
مثلا به جاي اينكه بگوييد من فكر ميكنم احمقانه رفتار كردهام؛ ميگوييد من فكر ميكنم احمق هستم! و بعد احمق بودن خود را باور ميكنيد! نتيجه كار، چيزي جز سرزنش، افسردگي و شكست در كارها نيست!
اگر با افكار و برداشت خود هماهنگ و همراه نشويم و آنها را باور نكنيم؛ از خودگويي و برچسب به خود رها شده و افكار خود را مانند موجوديتي مستقل از خودمان ميبينيم.
پس باعث ميشود هم متوجه ضررهاي افكار خود بشويم و هم بهتر بتوانيم آنها را تغيير دهيم. چون آنها ديگر به ما چسبيده نيستند و خود را فراتر و بيرون از آنها ميبينيم.شماره مشاوره ازدواج
مشاهده افكار باعث توقف آنها نميشود اما باعث ميشود توسط آنها تحريك نشويد و انتخابهاي آزادتري داشته باشيد.
يادمون نره خودنويسنده و فيلسوف هاهم شبيه كتاب هاشون زندگي نكردند.
و اين اصلا هم بدنيست چون نشون ميدن كه ما انسان هاناقص هستيم و هرگز ايدال نميشيم.
خواندن كتاب بايدعميق باشه كه ازش نـٌت برداري كني شايد صدرصدنشه اجراكني نوشته هاش اما بايد در رفتارگفتار انديشه روابط عاطفي خانوادگي اجتماعي تو تأثيربزاره بايدازخشم درون توكاسته كنه كتاب بايدتفكرات جٌزم انديشي ودِگماتيسم مارو به چالش بكشه..
كتاب بايد انسان دوستي مهرباني به تو يادبده. بايدوقتي توراباتاريكي وجودي درونت روبرو ميكنه.
بهت يادبده كه باتاريكي هاي ديگران هم رفتارمثبت وخردمندانه اي برگٌزيني. كتاب بايدبه ماكتاب خوان ها يادبده كه آدم ها را همان طوري كه هستندبپذيراگرپذيرشش برايت سخت و دشواره فاصله ات را حفظ كن.
كتاب بايدتأثيرات عميق و فيدبك هاي مثبت ارائه بده درافكارواعمال ما ميراث هرپدرومادري براي وارثان باقي مانده ميتونه آگاهي وكتاب هاي مفيدباشه البته دركناركتاب هاي روانشناسي علميد بايدكتاب هاي تاريخي سياسي هم خوند چون ملتي كه تاريخ خودرانداندمحكوم به ظلمهستند
آره كتاب خوندن عاليه بشرطي كه بهش عمل كنيم.