كسي كه خودش را دوست ندارد!

خدمات مشاوره خانواده و روانشناسي

كسي كه خودش را دوست ندارد!

۳۹ بازديد

همين طور است ما گم مي شويم و به دنبال خودمان به سلوك بيروني مي پردازيم...ما مشغول بودن را انتخاب مي كنيم كه كمتر درد بكشيم....غالبا نمي دانيم كه شادي را و رضايت را و خودبسندگي را در همان جايي كه گم شد يعني كودكي جستجو كرد.نه با نوستالژي و حسرت بلكه با اگاهي و بررسي. غالبا چيزي در درون گم مي شود و به اشتباه در بيرون به دنبالش مي گرديم.خود دوستي گم مي شود و ما ان را در رابطه اي معيوب جستجو مي كنيم...حرمت نفس گم مي شود و ما ان را در تغييرات مكرر جسم يا دكوراسيون خانه و مبل و پرده و برند كيف و كفش جستجو مي كنيم "گم كرده ام خودم را...نديده اي مرا؟"

 

چرا اين قدر تفريح و گشت و گذار مي‌كنيم؟ چرا در زندگي انسان مدرن تفريح جايگاهي دارد كه در زندگي انسان سنتي دارد؟ براي اينكه انسان مدرن نمي‌تواند با خودش تفريح كند!

يعني هر وقت به خودش رجوع مي‌كند از خودش بدش مي‌‌آيد. باغي درون خودش ندارد كه اگر ده سال هم مسافرت نرود هيچ وقت حوصله‌اش سر نرود. آدمي كه تفكر معنوي عميقي دارد، اگر صد سال هم مسافرت نرود يك لحظه نمي‌گويد حوصله‌ام سر رفت. چون دائماً مشغول سير در يك باغ دروني است.

وقتي ما باغ دروني نداريم بايد برويم باغهاي بيروني را ببينيم. آدمي كه خودش را نمي‌تواند تماشا كند چاره‌اي جز اين ندارد كه برود و بيرون از خودش را تماشا كند.

اشخاص معنوي آن قدر درون خودشان چيزهاي نو كشف مي‌كنند و چيزهاي بسيار شاد كننده، اميدواركننده و آرامش‌بخش مي‌يابند كه كمتر به سير و مسافرت بيروني احتياج پيدا مي‌كنند.

بنابراين يكي از دلايلي كه ما اين قدر به مسافرت و تفريح نيازمنديم، اين است كه ما انسان‌هاي معنوي نيستيم. هر چه انسان معنوي‌تر باشد، كمتر احتياج پيدا مي‌كند به اينكه مدام منظره و تابلو را عوض كند!

و بخاطر اين انسان جديد، تابلوهاي خانه‌اش را هر از چند مدت عوض مي‌كند، مبلمان خانه‌اش را هم و... چون بعد از مدتي اينها ديگر نمي‌توانند او را از خودش به بيرون از خودش توجه دهند.

مطلب بالا: استاد مصطفي ملكيان (مطلب ويرايش شده)
.
برخي گمان مي‌كنند با تغيير محل سكونت، آدم‌هاي تازه دور خود جمع كردن، تغيير شغل يا مسافرت مي‌توانند از شر مشكلاتشان خلاص شوند! فراموش مي‌كنند كه هر جا بروند خودشان را همراه مي برند.

ما نمي‌توانيم از آنچه كه هستيم فرار كنيم. اگر در شيكاگو افسرده باشيم، در لس آنجلس هم احساس افسردگي خواهيم كرد. با تغيير صحنه ممكن است مدتي اوضاع بهتر بنمايد، با اين حال رفته رفته همان رفتارهاي پيشين را در پيش خواهيم گرفت، همان كمبودها، همان روحيه، همان احساس‌ها باز به سراغمان خواهد آمد.

اين مطلب را بخوانيد: مشاوره خانواده چيست؟

اين امر در عشق هم صادق است. به زعم خودمان انتخابمان نادرست بوده است، بنابراين توقف مي‌كنيم و با كس ديگري همسفر مي‌شويم. روز از نو روزي از نو..! باز هم چندي احساس خوشبختي مي‌كنيم و با كسي ديگر همسفر مي‌شويم. ديري نمي‌گذرد كه در مي‌يابيم هنوز اندر خم همان كوچه اوليم، مضطرب، ناخوشبخت و زياده‌خواه.

دگرگوني‌ها را بايد در درون محقق كنيم نه در بيرون. همين است و بس! مي‌توان انتخاب كرد، اما نمي‌توان از رنج حاصل از انتخاب در امان ماند.

زاده براي عشق
لئو بوسكاليا

منبع: وبلاگ مشاوره خانواده

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.