غالباً علت بيچارگي ما خودمان هستيم! ما در طلب چيزها و آدمها هستيم، اگر چه در اعماق قلب خود ميدانيم كه اينها نميتوانند ما را خشنود سازند! تصور ميكنيم كه اگر شغل خاصي به دست آوريم يا به موفقيتهاي ويژهاي دست پيدا كنيم؛ تمام مشكلاتمان حل ميشود اما ناگهان در مييابيم كه چيزهايي كه ما با چنين شور و شوقي خواهان آنها هستيم؛ چندان هم شگفتانگيز نيستند!
لحظهاي كه چيزي را به دست ميآوريم، نگراني براي از دست دادن آن را آغاز ميكنيم! بخش اعظم رنج ما از احساس ايجاد مانع براي خودمان نشأت ميگيرد. وقتي در ساعات اوليه صبح از خواب بر ميخيزيم از اين دنده به آن دنده ميشويم و ميپرسيم چرا هيچ كس مرا درك نمي كند؟ چرا نميتوانم چيزي را داشته باشم كه فلاني داراي آن است؟
ما انرژي زيادي صرف غصه خوردن در مورد تصوير و موقعيت خود ميكنيم و هميشه گوش به زنگ هر چيزي هستيم كه مقام و عزت نفس ما را تهديد ميكند! چنان در خصوص ارائه تصويري پسنديده از خويش نگرانيم كه عذرخواهي از صميم قلب را دشوار مييابيم و غالباً تاكيد ميكنيم كه طرف مقابل نيز بر خطاست! نتيجه تمام اين خود مشغوليها اين است كه نه تنها خويشتن را به رنج ميافكنيم بلكه باعث رنج ديگران نيز ميشويم!
به جاي آنكه به خاطر خودخواهي و تنگ نظري مزمن، به خود دشنام دهيم؛ بهتر است با ملايمت اين واقعيت را بپذيريم كه علت چنين رفتارهايي، مغز قديمي ماست! مغزي كه براي بقا مناسب بود و فقط ناظر به خود من بود. بدون اين خودمشغولي بيرحمانه، گونهي ما بقا نمييافت، اما اگر به آن اجازه دهيم كه بر زندگي ما مستولي شود، سيه روز خواهيم بود و تمام تلاش خود را به كار ميگيريم تا خود و ديگران را ناخشنود سازيم!
.
.
اين مطلب، برگرفته از كتاب از دلِ تو تا دلِ من است كه به موضوع #شفقت_ورزي از نگاه فلسفي ميپردازد. دوستان، هر كتابي كه در اين وبلاگ، معرفي ميكنم؛ ممكن است مطالعه آن، براي همه كارايي نداشته باشد و كتاب هم قرار نيست شما را تغيير بدهد! اما تا ميتوانيد بهتر است مطالعات متعدد داشته باشيد تا ذهن شما در معرض افكار متفاوت قرار بگيرد و بتوانيد ادراك خود را تغيير دهيد.